مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ ظهر جمعه است. آفتاب روی شهر افتاده است و باد پاییزی ملایمی میوزد. کوچههای اطراف مسجد جامع کرمانشاه، شلوغ است و صف نمازگزاران به سمت شبستان در حرکت است. صدای صلوات بلند میشود. آدمها کفشهای جفتشدهشان را گوشهوکنار رها میکنند و خودشان را به داخل مسجد میرسانند. با قبای روشن و عمامه سفید از دهلیز باریکی میگذرد.
مثل همیشه با قدمهای آهسته خودش را به محراب نزدیک میکند. هربار پیش از قرار گرفتن در محراب، مکث کوتاهی میکند و نگاهی به صفهای نمازگزاران میاندازد. زیر لب چیزی میخواند. از جلو هر کس که گذر میکند، با سلام گرمی روبهرو میشود و چند قدمی محراب، صدای تکبیرها بلند میشود. هنوز ذکر «ا... اکبر» روی لبهاست که جوانی ریزنقش خودش را از میان جمعیت به حوالی محراب میرساند. سرعت قدمهایش لحظهبهلحظه بیشتر میشود.
جمعیت را با تنه کنار میزند و انگار که به جز محراب چیزی نمیبیند و جایی برای رفتن ندارد. وقتی به آیتا... نزدیک میشود، آغوش ساختگیاش را بیمقدمه باز میکند و لحظهای بعد، نور سفید همهچیز را میبلعد. صدای سهمگینی از قلب شبستان شنیده میشود. شیشهها تا شعاع چندمتری، شبیه به نیزه پرتاب میشوند و بوی باروت و غبار سنگین، همهجا را پر میکند. تکبیرها بریده میشود.
آنچه میماند هالهای از خون و دود است که روی فرشهای کهنه مسجد مینشیند. هر کس به سمتی میدود تا شاید بدنهای روی هم افتاده را نجات دهد. «کسی آب بیاورد»، «هنوز نفس میکشد»، «دکتر خبر کنید» و مسجد جامع در بهت و ناباوری فرو میرود. محراب، پیش از رسیدن هر کمکی، به تلی از خاک تبدیل میشود. محراب، شاهد پایان یک زندگی است؛ زندگی روحانیای که سالها خطبه را به آرامی شروع میکرد و با وصیت اخلاقی میبست.
عصر، خبر ترور «آیتا... عطاءا... اشرفی اصفهانی» دهانبهدهان میچرخد. سازمان منافقین در بیانیهای، با افتخار این ترور وحشیانه را متعلق به خود میکند. انتحاری، درست زمانی ضامن را میکشد که فقط یکی، دو قدم با محراب فاصله دارد. بیستوسوم مهرماه سال۱۳۶۱ روز تلخی برای مردم کرمانشاه بود و مسجد جامع شهر، تا مدتها بوی باروت میداد.
فضا سنگین است. حس ناامنی تا عمق استخوانها نفوذ کرده است. چند ماهی میشود که منافقین، موجی از بمبگذاری و ترور را در شهرهای مختلف ایران به راه انداختهاند. نماز جمعهها، خیابانهای اصلی و خانه روحانیون تحت مراقبت بیشتر است، اما نیت شوم ترور راه خود را پیدا میکند.
اشرفی اصفهانی، روحانی درسخوانده اصفهان و قم، امام جمعه کرمانشاه از نخستین ماههای پس از انقلاب اسلامی یکی از هدفهای اصلی ترور است. خطبههایش همیشه آرام، اما صریح است. در میدانهای تظاهرات۱۳۵۷ در کرمانشاه هم پیشقدم بود و بعد از انقلاب، هرکجا که بود آنجا میشد کانون هماهنگی نیروهای مذهبی و انقلابی شهر.
منافقان، چند بار پیشتر به جانش حمله میکنند، اما ناکام میماند. حالا در این جمعه، روش کارش را عوض میکند و از عامل انتحاری کمک میگیرد. کسی که او را نشانه میرود، محمدحسین خداکرمی است. حذف او، ضربهای نمادین به اقتدار حکومت نوپاست و به اتصالی که هر هفته یکبار، سیاست و اخلاق را زیر سقف مسجد گرد هم میآورد.
آیتا... اشرفی اصفهانی حلقه پیوند سنت و انقلاب بود. مرجع آرامش جمعههای کرمانشاه و شهادت او کافی بود تا شهر برای هفتهها و ماهها در بهت و خشم فروبرود. صف طولانی تشییع او، از در مسجد تا میدان کشیده شد و مردم دستهدسته برای بدرقه او آمدند.
او در ۵ مهر ۱۲۷۹ شمسی در خمینیشهر اصفهان به دنیا آمد. فرزند خانوادهای اهل علم بود. نوجوانی را در حوزه علمیه اصفهان گذراند و در سن بیست سالگی به قم رفت و درس اصول و فقه را نزد استادانی، چون عبدالکریم حائری یزدی، سیدمحمد حجت کوهکمرهای، سیدصدرالدین صدر و محمدتقی خوانساری پی گرفت و در حدود چهلسالگی به مرتبه اجتهاد رسید. پیش از انقلاب، در کرمانشاه از چهرههای اثرگذار مذهبی بود. منبرهایی با نثر آرام و پیوند اخلاق و اجتماع برگزار میکرد.
در سالهای خیزش ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، در برپایی تظاهرات و آرامسازی شهر نقش داشت. پس از پیروزی انقلاب، با حکم امام خمینی (ره) به امامت جمعه کرمانشاه منصوب شد و خطبههایش، ستون جمعههای شهر شد. در خانه، سادهزیست بود و در مسجد، خلافگویی را نکوهش میکرد و به جوانان مجال پرسش میداد.
آیتا... اشرفی اصفهانی در چند نوبت هدف سوءقصد قرار گرفت و هر بار، کار را همانطور ادامه داد که پیشتر. او همواره با آرامش و بیهیاهو بهکارش ادامه داد. سرانجام در ۲۳مهر ۱۳۶۱، هنگام نماز جمعه، به دست عامل منافقان ترور شد و لقب «پنجمین شهید محراب» را گرفت. محراب برای او فقط جای نماز نبود. نقطه پیوند اخلاق و اجتماع بود که پاسداری از آن، هزینه داشت.
شهید آیتا... اشرفی اصفهانی، دو مزار دارد؛ یکی در اصفهان و دیگری در کرمانشاه؛ او کسی است که امام خمینی (ره) دربارهاش میگوید: او را به صفای نفس و آرامش روح و عمل صالح میشناسم. پس از شهادت پیکر شهید اشرفی اصفهانی در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد، اما چرا دو قبر منتسب به شهید اشرفی اصفهانی وجود دارد؟
حجتالاسلام مهدی اشرفی اصفهانی فرزند شهید، دراینباره میگوید: این دو مزار دلیلی خاصی دارد امام خمینی (ره) بعد از شهادت شهید محراب اعلام کردند که، چون پدرم در کرمانشاه به شهادت رسیده در همانجا به خاک سپرده شود این درحالیاست که شهید اشرفی اصفهانی وصیت کرده بود، او را در کنار شهدای دفاع مقدس در تخت فولاد اصفهان به خاک بسپارند که البته همینطور هم شد، اما بعد از خاکسپاری و پس از چند روز لباسهای خونآلود پدرم را که بخشی از بدنش هم درون آن وجود داشت به من دادند. ما نیز پس از کسب تکلیف از امام خمینی (ره) بقایای پیکر پدر شهیدم را در کرمانشاه به خاک سپردیم.